نویسنده: عبدالحق کامپیِر
مترجم: حمید وثیق زاده انصاری



 
درنتیجه، وِسِیلیوس در حاشیه‌ها، هر جا که احساس می‌کرد رازی از خط خارج شده است، یادداشت می‌نوشت. موضوع حجامت، درست قبل از این که وسیلیوس مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها را منتشر کند، تبدیل به بحثی حساس شده بود. در 1514، پیِر بریسُت حمله‌ای را بر تأثیرات اعراب در موضوع حجامت، آغاز کرده بود.44 در خلال یک کالبد شکافی در لووَن، در زمانی که وسیلیوس در حال کار روی مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها بود، به گونه‌ای که «بیشتر آتشین‌گونه» بود به بحث در مورد جای مناسبِ باز کردن ورید (حجامت) با جِرِمیاس دریویر (ثریوِریوس)، که مؤلفی بود که هنوز از مطالعه‌ی آثار مؤلفین عرب دفاع می‌کرد، وارد شد. احتمالاً وسیلیوس خود را با آتش یک تازه وارد به کیش انگیزش انسان‌گرایی به وسط بحث پرت کرده بود. ثریوریوس با استهزاءِ معلمین وسیلیوس به عنوان «لوتران‌های اصلاح‌طلب در میان پزشکان» به او جواب داد. به نظر می‌رسد این برای وسیلیوس یک توهین بود، و او حتی بعد از گذشت ده سال از این واقعه، به آن ارجاع داد.45
در مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها، وسیلیوس به نحو گسترده‌ای به موضوع حجامت ارجاع داد. هنگامی که رازی یک رگ زنی کوچک به وسیله‌ی بادکش کردن پوست را تجویز کرد، وسیلیوس اظهار او را با بیان «Galenus arterias intersecat» تصحیح کرد.46 در جایی که رازی تنقیه‌ای را برای بیماری خواب آلودگی تجویز نمود وسیلیوس توضیح داد: « Paulus et Alexander in lethargia secant venam ».47 او همین کار را در فصل مربوط به آب مروارید انجام داد.48 روث، ساندِرس و اُمالی خاطرنشان کردند که وسیلیوس لغتِ «dextra» را هر زمان که رازی به سراغ بخش vena axillaris می‌رود در متن می‌گنجاند. وسیلیوس بعداً در مکتوبش تحت عنوان «نامه‌ی حجامت» مورخه‌ی 1593 به این موضوع برگشت. در مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها، موضوع در فصل مربوط به برسام (یا ذات الجنب) به اوج خود می‌رسد. رازی بر این عقیده بود که فرد باید یک ورید را، «در طرفِ متأثر شده، ببُرد وگرنه به علت ازدیاد خون در یک نقطه، بدن پر از خون می‌شود».50 اما وسیلیوس توضیح می‌دهد که:
«بقراط، جالینوس و تقریباً همه‌ی دیگر یونانیان، انگیزش جریان خون را به سمت مقابل منحرف می‌کنند. بنابراین، آنها ورید را از همان ابتدا، حتی هنگامی که بدن دچار ازدیاد خون در مکانی حتی‌الامکان نزدیک به طرف متأثر است، در مکانِ درست، مستقیماً با انحراف از طرف متأثر، می‌بُرند. این در تقابل با اعراب و پیروانشان می‌باشد که می‌توان آنها را به حق haemophobous نامید.»51
از لحاظ روان‌شناسانه، سمت مقابل نیز می‌توانست برای وسیلیوس، که هوادار خون‌خواه جاه طلبی‌های تطهیرکننده‌ی معلمین پاریسیش شده بود، درست باشد. اما این وضعیت با حرکت وسیلیوس به پادوا برای مرحله‌ی بعدی حرفه‌اش تغییر می‌کرد. کتاب او، مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها، توسط دوستش، راجر رِسیوس، در لووان در فوریه‌ی 1537 منتشر شد. بعد از گرفتن مدرک لیسانش، وسیلیوس به باسِل، جایی که در آن‌جا ویرایشی تجدید نظر شده، توسط رابرت وینتر در اوایل 1538 منتشر گردید، مسافرت کرد.52 رابرت وینتر یکی از دو نفر همراهانِ جان هِربست، که بعداً به عنوان اُپُرینوس شناخته شد، می‌باشد. احتمالاً اُپُرینوس دست‌نوشته‌های این دومین ویرایش را تصحیح کرد.53 قاعدتاً او باید بر وسیلیوس تأثیر گذاشته باشد زیرا شش سال بعد، وسیلیوس قالب‌های چوبی چاپ زنی ارزشمند مربوط به کتاب Fabrica را مسافت‌ها ورای رشته کوه‌های آلپ فرستاده بود تا او چاپش کند.54 شاید درایت آزادمنشانه‌ی اُپُرینوس اولین قدم بود که، پس از جالینوس‌گراییِ افراطیِ پاریس و لووان، هوایی تازه به فکر وسیلیوس بدهد.

رازی در کار بعدی وسیلیوس

در پادوا نیز به نظر می‌رسد فضا حتی روتین‌تر و گرفته‌تر بوده باشد زیرا وسیلیوس بعداً به یاد می‌آورد که: «در هیچ نقطه‌ای در جهان بیش از ایتالبا جالینوس عزیز داشته نشده است، جایی که اهالی آن این امر را بی هیچ خطایی با انتشار کارهای او ثابت کردند. هرچند آنها هم‌چنین کارهای مؤلفین عرب، که ارزش این را دارند که در دست کسانی که پزشکی می‌خوانند باشند، را کاملاً رد نکردند»55
در 1538، وسیلیوس کتاب Tabulae anatomicae sex که متشکل از شش عکس چاپی کالبد شناسی بود که برای دانش‌جویانش تهیه کرده بود را منتشر کرد. چاپ‌ها دیگر منعکس کننده‌ی جاه‌طلبی اولیه‌ی وسیلیوس برای بیان خودش در یک اصطلاح سخن آرایانه‌ی لاتینی خالص نبود. ورقه‌ها با لغت‌نامه‌ی استادانه درست شده‌ای از اصطلاحات کالبدشناسی به لاتین، یونانی، عربی، و عبری همراه است. سینگر و رابین تأثیراتِ گرفته شده از المنصور رازی را در نام‌هایی مثل «rostrum porcinum» که توسط وسیلیوس به عنوان مترادفی برای Acromion («نوک کلاغ») پیشنهاد شد نشان دادند. به بیان سینگر و رابین، rostrum porcinum عبارت قلب شده‌ی rostrum corvinum («نوک کلاغ») می‌باشد که در ترجمه‌ی جِراردِ کرِمونا از المنصور مورد استفاده قرار گرفت.56 همین امر در مورد لغت Alhosos که به عنوان مترادفی برای Os coccygis استفاده شد صادق است.
وسیلیوس Tabulae را به دربار امپراتور، و به طور وی‌ژه برای «مربی مشاورش»، فلورِناس، یکی از دوستان پدرش که قبلاً مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها را به او اهدا کرده بود، فرستاد. در پاسخ، فلورِناس نظر او را درباره‌ی مقررات مناسب برای باز کردن ورید جویا شد. در جوابی که او داد، و تحت عنوان نامه‌ی حجامت شناخته می‌شود، وسیلیوس راه حلی را برای تعارضات بین اولیای امور در این موضوع، پیشنهاد داد. او خاطر نشان کرد که هم یونانی‌ها و هم اعراب عادت داشتند که بر طبق بینشی که او به تازگی بازکشف کرده بود عمل کنند:
استدعا می‌کنم بگویید با چه اعتراضی باید به این موضوع، ایمانی کمتر از آن‌چه بقراط، که در ایجاز، که اکثریت یونانیان و اعراب و همه‌ی ما امروزه در آن بسیار بی‌مبالاتیم، بسیار ساعی بود، از آن صحبت کرد داشته باشیم؟ زیرا جالینوس، که به طور جاودانی خود شارح خویش است، پاولوس، آتیوس، الکساندر، اُریباسیوس، رازی، ابن سینا و همه‌ی دیگرانی که در گروه اعرابند مکرراً ابرام داشتند که رگ زیر بغلی، میانه‌ی مشترک و رأسی باید قطع شود لکن سمت راست را، با وجودی که بلاشک تمایل داشتند که باز شود، اضافه نمی‌کردند. و هنگامی که آنها قسمت بریده شده‌ای از وریدی در سمت چپ را تجویز می‌کردند بعضاً اضافه می‌کردند از آرنج چپ یا پای چپ.58
در این جا دیگر شاهد این نیستیم که وسیلیوس در حال تلاش برای مقابل کردن اعراب با یونانیان باشد، بلکه او بیشتر در حال تلاش برای آشتی دادن این دو می‌باشد. تا زمان انتشار شاهکارش De humani corpris fabrica در 1543، وسیلیوس دیدگاه متوازن‌تری را روی شایستگی‌های هر دو گروه مؤلفین عرب و یونانی بسط داده بود. در نخستین خطوط مقدمه، وسیلیوس بیان می‌کند که هنر طب که این روزها تکه تکه شده است تحت «حکمرانی منصور، پادشاه فارس» هنوز کاملاً دست‌نخورده بود. او به هنگام بیان این که تحت حکومت این پادشاه «اعرابی شکوفا شدند که اکنون به درستی هم‌چون یونانیان برای ما آشنا هستند» ارجاعی به رازی برقرار می‌سازد.59 وسیلیوس بیشتر در حال انجام یک قدرشناسی فراملیتی از حرفه‌ی پزشکی است هنگامی که از این بحث می‌کند که اروپا گذاشت جراحی توسط بربرهای نادان اجرا شود درحالی که خود روی داروها تمرکز می‌کرد، در جایی که:
در هند حتی پادشاهان تحت عمل جراحی واقع شدن را خوار نمی‌شمارند؛ فارس‌ها این هنر را تحت قانون ارث به فرزندانشان می‌سپارند درست همان‌طور که زمانی پسران اَسکلیپیوس (خدای طب) هنر طب را به صورتی کلی دست به دست به ما رساندند؛ اهالی ترِیس و بسیاری از ملیت‌های دیگر بیشترین عزت و احترام را برای هنر جراحی قائل بودند در حالی که تقریباً کلاً دیگر شاخه‌های هنر را فروگذاشته بودند.60
در نامه‌ای به اُپُرینوس، ناشر کتابش، وسیلیوس به تقبیحِ حملات مُد شده به مؤلفین عرب، با مخاطب ساختن یک سارق ادبیِ کتابش Tabulae به صورت «کودنی که کاملاً به ناحق ابن سینا و دیگر مؤلفین عرب را ملکوک ساخت» می‌پردازد.61 هم‌چون مورد مربوط به Tabulae، کتاب Fabrica نیز در بردارنده‌ی بسیاری از کلمات عبری و عربی است.62

شکل 3: اندریاس وسیلیوس، De humani corporis fabrica libri VII, Basel: Joa. Oporinus, 1543.
Courtesy: Leiden University Library obj. nr. 1402c.
فرازی از صفحه‌ی 207 درباره‌ی دندان‌ها با لغاتی از نوع عبری و یونانی، و ارجاعاتی به نویسندگان عرب، ابن سینا و علی عباس.
پس از انتشار Fabrica، وسیلیوس بر ریشه‌های پاریسی‌اش باقی ماند، زیرا سیلویوس، معلم پیشینش، او را درصورت دست نکشیدن از انتقاد نسبت به جالینوس، تهدید به مقابله کرد. در مکتوبِ رساله در مورد ریشه‌ی چینی، 1546، که نامه‌ای به دوستش یوآخیم رُئِلَنتس است، وسیلیوس از حمله‌ی خود به جالینوس دفاع می‌کند. نامه بعد از عزیمت وسیلیوس از دوره‌ی آکادمیکش در پادوا نوشته شد و بینش‌های جالبی از افکار، احساسات و عقاید استوار درونیش را به دست می‌دهد. وسیلیوس به توصیف عزیمت ریشه‌ایش از جاه طلبی‌های آکادمیک با پرت کردن کتاب‌ها و یادداشت‌هایش به داخل آتش می‌پردازد. در این اندیشه‌اش که آیا از این باختش باید متأسف باشد یا نه، وسیلیوس به نحو جالبی، برای مقایسه، جالینوس را در کنار رازی قرار می‌دهد:
تا جایی که به یادداشت‌های من [در مورد جالینوس]، که در حجمی بزرگ جمع آوری شده است، مربوط می‌شود، آنها، همراه با یک تفسیر آزاد از ده کتاب المنصور رازی، دقتی بسیار بیش از کتاب نهم دارند که هنوز وجود دارد، در حالی که طرح‌های کلی یک کتاب در موضوع آماده سازی داروها (که برای آن من مطالبی، به عقیده‌ی خودم بسیار سودمند، جمع آوری کرده بودم) در تنها یک روز نابود شد. به علاوه، همه‌ی کتاب‌های جالینوس، که من در مطالعه‌ی کالبد شناسی مورد استفاده قرار داده بودم، هم‌چنان‌که متداول است، دارای یادداشت‌های تُند نوشته‌ایی از هر نوع بر روی خود بودند. زیرا هنگامی که من ایتالیا را برای به‌کارگیری خودم در دربار [چارلز پنجم] ترک کردم و پزشکانی که تو آنها را می‌شناسی، همراه با تعدادی از والامقام‌ها، بسیار بدبینانه در مورد کتاب‌های من و همه‌ی آن‌چه این روزها برای ارتقاء حرفه‌ی پزشکی منتشر می‌شود قضاوت کردند، من همه چیز را، با این نیت که خودم قدری در نوشتن شروع دوباره‌ای داشته باشم، سوزاندم.
لکن من غالباً از فوران ناگهانی نادم بوده‌ام و از این که به نصیحت دوستانم، که حاضر بودند، گوش نداده‌ام احساس تأسف نموده‌ام. هرچند تا آن جا که به یادداشت‌ها مربوط می‌شود بسیار خشنودم زیرا به راحتی می‌توانم پیش بینی کنم که آنها همه و هر کسی را دشمن من می‌ساخت. حتی قسمت کوچکی از کار من که در انکار جالینوس درآمد تاکنون بسیاری را خشمگین ساخته است، و از سه سال قبل تا حالا باعث شده است که آنها کمر همت به دفاع از جالینوس ببندند، حتی قبل از این که کار من ظاهر شود. آنها بالاخره نوشته‌هایشان را به دانش‌جویان ارائه می‌دهند و به پیش‌رَوی خود با نوشتن یک سعایت‌نامه‌ی مفصل، بدون این که به طور کامل در مورد خودشان توضیح دهند، ادامه می‌دهند.
در رابطه با کتاب‌های جالینوس، من اصلاً احساس ناراحتی نمی‌کنم زیرا آنها مطمئناً به دست کسانی می‌افتاد که قادر به تشخیص خوب و بد آن نبودند. شما خوب می‌دانید که چند وقت یک بار اتفاق می‌افتد که تحت نظارت یک معلم یا بعد از مطالعه برای نخستین بار، فرد یادداشتی می‌نویسد که پس از آن نمودی کاملاً عجیب و غریب و مسخره پیدا می‌کند. من، برای خودم، این مطلب را خیلی خوب درک می‌کنم در حالی که کتاب جالینوس، «در موضوع استخوان‌ها»، را، قبل از این‌که جرأت گرفتن خطایی بر جالینوس داشته باشم، تا سه بار در حضور دانش‌جویانم خواندم. در حالی که اکنون از حماقت خود گیجم که من به سختی چیزهایی که نوشته شده بود را می‌فهمیدم و من می‌بایست چشمان خودم را چنین بد فریب می‌دادم.
اما از دست دادن مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها مرا بسیار مغموم ساخته است زیرا بسیار از تألیف آن، و مقایسه‌ی اعراب با جالینوس و دیگر یونانیان در رابطه با قسمت‌هایی از حرفه‌ی پزشکی که در هر کتاب توسط رازی بحث شده است، لذت می‌بردم. حتی اگر آن کتاب، تنها برای پدر بزرگم اِوِرارد می‌بود که از او بسیاری از مطالعات یادگیرانه‌ام روی کتاب‌های مذکور رازی را دارم.......63
این قطعه، جذاب است زیرا در آن بسیاری از عناصر تعیین کننده‌ی زندگی و اوقات وسیلیوس مجتمع شده‌اند. قطبش رُنسانسی مؤلفین عرب و یونانی به هم‌سنجیِ به تصویر کشیده شده بین جالینوس و رازی بازمی‌گردد. ما از این قطعه می‌آموزیم که وسیلیوس در سراسر کارش روی جالینوس، و حتی در سراسر Fabrica، از خواندن کارهای رازی و مقایسه‌ی کار او با کار یونانی‌ها لذت می‌برده است. اما روشن است که توازن مقایسه به طور قاطعانه‌ای از زمانی که او در 1537 مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها را منتشر کرده بود تغییر نموده بود. در حالی که وسیلیوس برای نخستین بار رازی را در معرض جالینوس قرار داده بود، حال ورود لحظاتی را اجازه می‌دهد که در آن چشمان او را به «حماقت» تبعیت کورکورانه از جالینوس باز گردید و به دنبال آن یک اقرارِ هم‌دردی با رازی آمد.
یک پهلویِ هم گذاریِ نزدیکِ جالینوس و رازی در این جا می‌تواند پرمعناتر باشد زیرا ممکن است وسیلیوس کشف کرده باشد که تجربه گرایی رازی به گرایش خود او به علم نزدیک است.

انتقاد از جالینوس

کتاب وسیلیوس، Fabrica، نه فقط به خاطر ترکیبِ فوق العاده‌ی نگارش و کالبدشناسی بصری، که هم‌چنین به این علت که در دوره‌ای که کلاسیک‌ها مصون از خطا درنظر گرفته می‌شدند در آن جالینوس به نفع مشاهدات تجربی مورد نقد قرار گرفت، انقلابی درنظر گرفته می‌شود. چنان که گفته شد، رازی معروف به داشتنِ ذهنی نقادانه است و او جالینوس را از نقد خود معاف نکرد. با توجه به علاقه‌ی وسیلیوس به رازی، ممکن است از خود بپرسیم که آیا وسیلیوس می‌توانسته است در انتقاد از جالینوس تحت تأثیر رازی بوده باشد.
علیرغم عنوان واضحش، کتاب الشکوک الجالینوس، اثر رازی، در این رابطه برای ما ارزش محدودی دارد زیرا به نظر می‌رسد در اروپای قرون وسطی این اثر چندان شناخته شده نبود.64 در مورد المنصور، ما شهادتِ خود وسیلیوس را داریم. به هر حال المنصور راهنمایی پزشکی است که در آن رازی به عنوان یک اندیشه‌ی بالینی و تجربی پیش می‌رود،65 اما دربدارنده‌ی مباحث نقادانه‌ی آثار دیگر مؤلفین نیست. به جالینوس به طور متوسط تقریباً در هر ده صفحه یک بار اشاره می‌شود اما تنها به او ارجاع می‌شود نه این که توضیحی روی او داده شود. وسیلیوس لغاتی از المنصور را در Tabulaeaش آورد، و مطالعه‌ی بیشتر، احتمالاً آشکار خواهد کرد که کلمات و ایده‌هایی از المنصور به Fabrica نیز رسیده است. به هر حال اما المنصور هم نشان دهنده‌ی وجود ارتباط مطلوبی با این کتاب‌ها نیست.
این مطلب در مورد کتاب الحاوی فی الطب فرق می‌کند. چنان که گفته شد چندین ویرایش از این کتاب در پاریس و ونیز در حول و حوش زمانِ حضور وسیلیوس در آنجا چاپ شده بود، و حداقل معلوم شده است که متن عربی آن دربردارنده‌ی مباحث انتقادی از کار جالینوس می‌باشد.66 سؤالی که برای من مطرح بود این بود که آیا این مباحثِ حاوی انتقاد از جالینوس همچنان در ترجمه‌های لاتین این کتاب موجود و در دسترس وسیلیوس بود یا نه. نتیجه گرفتم که شوق و ذوق قوی انسان‌گراییِ اوایل قرن شانزدهم می‌توانسته منجر به سانسور شدن فرازهای انتقاد از جالینوس از ترجمه‌ی الحاوی شده باشد، بنابراین می‌ماند که بررسی کنیم که آیا وسیلیوس می‌توانسته است واقعاً با آنها مواجه شده باشد یا نه.

شکل 4: رازی، Continens Rasis: quisquis es qui antiquiores. . ., 2 vols ,Venice: Ottiovano Scoto 1529
Vol. I, title page. Courtesy: Leiden University Library, obj. nr. 631 A 11-1.
ترجمه‌ی لاتین الحاوی در سال‌هایی که وسیلیوس و جالینوس‌گرایی، با حرارت تحت مطالعه قرار می‌گرفت از دید دانشوران پوشیده ماند. ویرایش عربی آن از 1955 منتشر شد که بر اساس آن احمد محمد مختار به توصیف نقد جالینوس در آن، در 1969، می‌پردازد. اُوسِی تِمکین تازه رساله‌اش در موضوع جالینوس‌گرایی را در 1973 تمام کرده بود که خبر پایان نامه‌ی مختار را شنید. او نقل قولی را از ویرایش لاتینی این کتاب به دست می‌دهد اما قادر نیست به طور کامل دلالت‌های آن را برای تاریخ جالینوس‌گرایی در اروپا انعکاس دهد. ترجمه‌ی لاتینی الحاوی از آن موقع تاکنون از نظرها دور مانده است.67
من به رایزنی با ویرایش 1529 الحاوی (Continens) پرداختم که در ونیز فقط نُه سال قبل از ورود وسیلیوس به پادوا منتشر شد.68 در کمال تعجب و خوشحالی‌ام، صفحات اول بی‌درنگ با بحثی از سیستم عصبی، با ارجاعات انتقادی بی‌شماری به جالینوس شروع می‌شود:
1. روده و مثانه محتویات خود را به وسیله‌ی یک ماهیچه، بیرون ریزی می‌کنند. من متوجه شدم که جالینوس در این کتاب [قسمت‌های متأثر] می‌گوید که مثانه دارای یک ماهیچه‌ی انقباضی نیست و ادرار یا به طور طبیعی بیرون می‌ریزد یا در خروجیِ آن، ماهیچه‌ای وجود دارد که ادرار را نگاه می‌دارد، و او به بیان چگونگی آن نیز می‌پردازد: در افراد سالم ادرار هنگامی که ماهیچه‌ی پیچیده در اطراف خروجیِ مثانه شل می‌شود خارج می‌شود و مثانه کارش را به انجام می‌رساند. کار مثانه به طور طبیعی و نه ارادی، توسط یک نیروی بیرون ریز طبیعی که مواد زائد را دفع می‌کند، به انجام می‌رسد. او سپس در پایان کتاب مذکورش به طور مشابه می‌گوید که مثانه محتویاتش را به وسیله‌ی شل کردن ارادی عضلاتش بیرون می‌کند و این که [هم‌چنین] از اطراف هم‌کشیده می‌شود و محتویاتش را نگاه می‌دارد. من می‌گویم که می‌توان تناقض در عبارات او را بررسی کرد. اما شاید هم متناقض نباشند زیرا ممکن است منظور او از بیان «به وسیله‌ی یک ماهیچه» بیشتر عبارت باشد از دفع تا هم‌کشیدن مثانه و مقعد که در مشابهت با عملکرد عضلات قسمت‌های مختلف بدن که به هم‌کشیده شدن این قسمت‌ها کمک می‌کنند، مثل دیافراگم و عضله‌ی شکم یا mirach، می‌باشد.69
2. در فصل چهارمِِ خلاصه‌ی قسمت‌های متأثر، جالینوس می‌گوید: هر وقت که زخمی در پشت قسمت داخلی مغز ایجاد شود، اگر نیمی از مغز را دربر گیرد باعث فلج ناقص و اگر کل مغز را دربر گیرد باعث سکته‌ی ناقص می‌شود. اما عبارت «فلج ناقص» مقداری توضیح نیاز دارد زیرا درحالی که ترکیبِ نیمی از مغز متأثر می‌شود، اعصاب و نخاعِ منشأ گرفته از آن، تحت تأثیر قرار نمی‌گیرد. جالینوس این مطلب را در فصل چهارم کتابش تأیید می‌کند؛ حتماً آن را بررسی کنید. اما ما شاهد فلج‌های ناقصی بوده‌ایم در حالی که در آنها صورت، بدون هیچ اختلالی، سالم است، و این موارد، بیانات مقدم [جالینوس] را رد می‌کند و این مایه‌ی تعجب است.70
3. جالینوس می‌گوید سرِ شخصی به وسیله‌ی باران خیس خورد و چنان به شدت سرد شد که او حس خود در پوست سرش را از دست داد. دکترها در حال گرم کردن [پوست] او بودند، اما من می‌دانستم که پوست سر حسش را از چهار عصبی که از اولین مهره‌ی ستون فقرات می‌آیند می‌گیرد. من این نواحی را درمان کردم و او بهبود یافت. من می‌گویم که این مشکل، محلی بوده است و از اعصاب نشأت نمی‌گرفته است؛ راجع به آن فکر کنید.71
هم‌چنین با پیش‌روی بیشتر در الحاوی،72 همچنان ارجاعات دست نخورده‌ی انتقادی به جالینوس را می‌توان یافت، مثلاً:
4. جالینوس در نخستین کتاب قسمت‌های متأثر می‌گوید: [...] وقتی که باقی مانده‌های یک زخم در مدفوع یافت شود و درد در قسمت فوقانی معده و قسمت جلویی قفسه‌ی سینه باشد، آن‌گاه زخم در داخل معده است. اما وقتی درد در قسمت عقبی قفسه‌ی سینه باشد، زخم در داخل مِری است. و وقتی که درد بعد از خوردن خردل یا silium شروع شود زخم در دهانه‌ی معده است. اما هنگامی که زخم در باب المعده (دهانه‌ی پایینی معده) باشد درد همواره در قسمت فوقانی قفسه‌ی سینه احساس خواهد شد. من می‌گویم: این اشتباه است؛ اگر زخم در مری باشد بیمار به هنگام عمل بلع، قبل از این که [غذا] پایین‌تر برود، دارای احساس دردناک تیر کشیدن خواهد بود. اما اگر زخم در دهانه‌ی معده باشد درد در زمانی احساس می‌شود که [غذا] به حول و حوش سینه برسد. و اگر زخم در معده باشد من می‌گویم هیچ دردی اصلاً احساس نمی‌شود، یا تنها بعد از گذشت مدتی طولانی، درد احساس می‌شود. اما در در خلال عمل بلع، چیزی احساس نمی‌شود.73
5. [جالینوس می‌گوید]: برای آبسه‌ی گوش، از چربی، به ویژه چربی اردک و مرغ، با مالیدن آن روی سطح، استفاده شود. اما من اعتقاد دارم که حتی اگر این روش باعث تسکین درد شود نتیجه‌ی نهایی، مطلوب نیست. بنابراین از چربی، مگر در مورد درد شدید بعد از بادکش کردن و تنقیه، استفاده نشود. و بعد از این [درمان‌ها]، باید دانه‌های خشخشاش و سرکه به کار برده شود.74
6. جالینوس در فصل سیزدهم Megategni می‌گوید: هنگامی که سرِ عضله زخم، پاره یا سوراخ شود و فرد، اسپاسمی را انتظار داشته باشد که داروهای ضد اسپاسم آن را مداوا ننماید، عضله را باید در تمام طولش چاک داد؛ این باعث می‌شود اسپاسم خود به خود از بین برود. و او می‌گوید: به طور مشابه، هنگامی که عضله زخم یا سوراخ شود نشانه‌ی این است که باید آن را چاک بزنیم، به ویژه هنگامی که مریض در شرف رفتن به اسپاسم است، یا هنگامی که به همین علت [اسپاسم]، دچار اختلال مغزی خواهد شد، زیرا این هر دو عارضه با اشکال به درمان جواب می‌دهد. [من می‌گویم:] فرد باید شروع کند که هر آن‌چه در «قانون» تا این‌جا گفته شده است را انجام دهد. اما به هیچ وجه نباید عضله را شکاف دهد، مگر این که دیگر درمان‌ها بدون اثر بوده باشد.75
در بعضی جاها، ویرایش لاتین الحاوی با ویرایش عربی آن به صورتی که اکنون در دسترس ماست متفاوت است. بعضی از عبارت‌ها، دارای اثر مبهم ترجمه‌ای هستند، مثل آن‌چه در نقل قول 6 دیده می‌شود که در آن به نظر می‌رسد تمیز بین جالینوس و رازی از دست رفته است. لکن به طور کلی به نظر نمی‌رسد تلاشی تعمدی در «تطهیر» رازی از انتقادش به جالینوس وجود داشته بوده است.
الحاویِ لاتینی، مباحثی نقادانه از جالینوس را ارائه می‌دهد که در آنها نوشته‌های او به صورت فرع بر مشاهدات خود رازی مورد ارزیابی قرار گرفته است. قطعه‌ی دوم در ادعای «تخریب» جالینوس صریح‌تر است، و قطعه‌ی چهارم، لغت عربیِ «غلط» را با لغت لاتینی قویِ «peccatum» (به معنی گناه) ترجمه می‌کند. در این رابطه، مطمئناً الحاوی به تجربه‌گرایی بحرانی وِسِیلیوس در Fabrica وصل می‌شود. انجام مقایسه‌ای محتوایی بین الحاوی و Fabrica نیاز به مطالعات بیشتر دارد. در این مرحله، به دو تشابه دیگر بین این کارها می‌توان اشاره کرد. اولی مشابهتی در ساختار است. به عنوان مجموعه‌ای از یادداشت‌ها، الحاوی دارای الگوی قابل توجهی است. رازی نوعاً یادداشتش را با عبارت «او می‌گوید»، یا «جالینوس می‌گوید» شروع می‌کند که بعد از آن به نقل قول از مؤلف می‌پردازد. رازی، سپس توضیح خودش را با «عقیده‌ی من این است که ...» شروع می‌کند. در نتیجه، یادداشت‌های جمع آوری شده، هنگامی که یکی بعد از دیگری خوانده شود، مشخصه‌ای عجیب و غریب پیدا می‌کند، که بیشتر شبیه توالی‌ای از مشاهدات و نقل قول‌های بدون مبتدا و منتهی است. گرچه Fabrico ساختار تعریف شده‌تری دارد اما تجربه‌ای مشابه را به دست می‌دهد. هم‌چون رازی، وسیلیوس متنش را به صورت توالی‌ای از مشاهدات با ارجاعات قطع کننده‌ی انتقادی به جالینوس و دیگر مؤلفین شکل می‌دهد. مثلاً به موارد زیر توجه کنید:
1. جالینوس می‌گوید که معده در مرکز بدن قرار گرفته است، و بسیاری از پروفسورهای کالبدشکافی نه تنها این بیان را از او به عاریت می‌ستانند بلکه هم‌چنین قاطعانه از آن با این استدلال دفاع می‌کنند که از همه‌ی موقعیت‌های مختلف، موقعیتی دقیقاً در مرکز بدن به این دلیل انتخاب شده است که معده کارگاهی است که استفاده از آن در اشتراک همه‌ی قسمت‌های بدن است. آنها تناسب‌های بدنی ما را با دقت کافی اندازه‌گیری نکرده‌اند!76
2. [هفت استخوانِ قفسه‌ی سینه] با غضروف‌های بین استخوانی به یک‌دیگر وصلند، و اتصال آنها گاهی آن‌قدر نرم و آزاد است که تنها تفاوت اندکی با اتصال بین مهره‌های ستون فقرات دارد؛ آنها باید به عنوان استخوان‌های در هم چفت شده یا متحد منظور شوند، مثل ارتباط بین نرمه‌ی استخوان با استخوان، جز این که در گاو نر، حتی در سن پیری، این چفت شدگی از بین نمی‌رود. بنابراین تعجب می‌کنم که چگونه جالینوس در کتابش، در موضوع استخوان‌ها، نوشت که استخوان‌هایی که قفسه‌ی سینه را می‌سازند توسط مفصل‌های غیر متحرک به هم وصل شده‌اند .....77
3. جالینوس ثبت کرده است که توسط یکی از دوستانش یک استخوان فوق العاده بزرگ از قلب یک فیل بریده شد، و می‌گوید که یک استخوان در قلب حیوانات بزرگ و غضروف در قلب حیوانات کوچک‌تر وجود دارد. در تمام تحقیقاتم تا کنون من یک استخوان خالص در قلبی از انسان یا حیوانی دیگر نیافته‌ام؛ در نقطه‌ای که جالینوس می‌گوید این استخوان واقع شده است من ماده‌ای غضروفی می‌یابم که، به عقیده‌ی من، صرفاً ریشه‌های شریان بزرگ و ورید شریانی است زیرا آنها از قلب می‌آیند.78
4. بر طبق نظر ارسطو، جالینوس و دیگر پزشکان و دانشمندان، پستان‌ها در انسان بالاتر از جایی قرار گرفته‌اند که در حیوانات واقعند و این به علت فقدان تغذیه (و به قول آنها پس مانده‌هایی) است که لازم است به شیر تبدیل شود؛ اما من فکر نمی‌کنم این مطلب کاملاً درست باشد.79
5. من نمی‌فهمم وقتی جالینوس ادعا می‌کند که روده‌ها و حاویه وریدهایی را دریافت می‌کنند که به کبد منتهی نمی‌شوند یا وقتی که در جایی دیگر می‌گوید شاخه‌ها از وریدِ توخالی به روده‌ها پخش می‌شوند منظورش چیست. این کلاً غلط است.....80
هرچند وسیلیوس از کلمه‌ی شاخص «من» رازی استفاده نمی‌کند، شیوه‌ای که در آن دیگر مؤلفین به اختصار در کنار مشاهدات خود وسیلیوس مورد بحث قرار می‌گیرند یادآور یادداشت‌های رازی است. مباحث بحرانی در متن اصلی شامل می‌شود، و این الگوی مشابهی از بیانات، مشاهدات و مباحث خلق می‌کند.
مشابهت دوری که بین این دو کار می‌توان ذکر کرد در اندازه‌ی آنهاست. الحاوی به صورت «جسیم‌ترین کتاب چاپ قدیمی» شکل گرفته است. هر کدام از دو جلدِ الحاوی 1529 دارای ابعاد چهل در بیست و هفت سانتیمتر می‌باشد. به طور هم‌زمان،کتاب Fabrica دارای بزرگ‌ترین قطعی بود که در آن روزها می‌شد چاپ نمود. ابعاد آن چهل و دو در بیست و هشت سانتیمتر بود. هر دو اثر تقریباً دارای ضخامتی چهار سانتیمتری هستند.

نتیجه‌گیری

شرح حال نویسانِ وسیلیوس همواره شروع دوره‌ی کار آکادمیک وی روی رازی را با یک حس کنجکاوی محض ملحوظ داشته‌اند. به ندرت یادآور شده‌اند که وسیلیوس به علاوه دوره‌اش را با یک تصدیق هم‌دردانه با مؤلف عرب به پایان برد. رازی در درک وسیلیوس از دو نظر مهم است: ظهور در حال تغییر رازی در کار وسیلیوس دورنمای جالبی از پیشرفت وسیلیوس در عصر خودش را به دست می‌دهد؛ و این که رازی توانست روی وسیلیوس در عمل نقادی جالینوس نافذ بوده باشد.
تفسیر بر رازی نوشتن سنت خانوادگی وسیلیوس بود. هنگامی که او تصمیم گرفت در این عمل کار جد بزرگش را دنبال کند او مجبور بود این کار را در زمینه‌ی مبارزات ستیزه‌جویانه بر ضد عناصر عربی در پزشکی که در اوایل قرن شانزدهم متداول بود انجام دهد. در مجموعه‌ای از نقل به مضمون‌ها، وسیلیوس به تطهیر رازی در ظهوری لاتینی می‌پردازد و بیشتر او را، در تبعیت از ایده‌آل‌های معلمین انسان‌گرای پاریسی‌اش، جابرانه فرع بر یک جالینوسِ تقدیس شده در نظر می‌گیرد. هم‌چنان‌که وسیلیوس در دوره‌ی آکادمیکش رشد می‌کند دارای دیدی شامل‌تر می‌شود. در انتشارات بعدیش، وسیلیوس با اعراب، هم‌سنگ با یونانیان برخورد می‌کند، و کوشش می‌نماید توافقی بین اختلاف‌های آنها برقرار سازد. وسیلیوس در هر دو کتاب Fabrica و نامه‌ای در موضوع ریشه‌ی چینی به نقد جالینوس می‌پردازد، در حالی که با مؤلفین عرب، به ویژه با رازی، هم‌دردی می‌کند.
تغییر در گرایش وسیلیوس منعکس کننده‌ی این حقیقت است که چگونه گرایشات ضد عربی تا میانه‌ی قرن شانزدهم کمی آرام گرفته بود. مورد وسیلیوس از همه جالب‌تر است، زیرا این تغییر، به موازات دیدگاه علمیِ رو به رشد خود اوست. وسیلیوس همان‌گونه که به هنگامه‌ی تعیین کننده‌ای که به تجربه‌گرایی اجازه‌ی غلبه بر اعتبار و نفوذ داده می‌شود نزدیک می‌شود به توسعه‌ی دیدی فراملیتی می‌پردازد. وسیلیوس در قطعه‌ای حکایت‌گونه در نامه در موضوع ریشه‌ی چینی، حماقت تبعیت کورکورانه از جالینوس را در کنار اعترافی به عشق به رازی قرار می‌دهد.
از دید مطالعه‌ای که در این جا ارائه شد، آن قطعه، نمادی است برای یک نقش احتمالی که می‌توان برای رازی در رهایی وسیلیوس از استبدادِ جالینوس‌گرایی بر ضد تجربه‌گرایی قائل شد. گرچه رازی در المنصور می‌توانسته زودتر وسیلیوس را به عنوان یک مشاهده‌گر تیزبین تحت تأثیر قرار داده باشد، ویرایش‌های رنسانسی الحاویِ رازی دربردارنده‌ی آن‌چنان مباحث واقعی از متون جالینوس بود که نمونه‌ای به دست وسیلیوس داد تا به کل، اعتبار و نفوذ کور را رها کند.
متأسفانه وسیلیوس هرگز به الحاوی اشاره نکرد و هرجا اشاره‌ای به نام رازی داشت همواره در ارتباط با کارش روی المنصور بود. به هر حال این کاملاً غیرمحتمل است که وسیلیوس از این کار آگاه نبوده باشد. از زمانی که این اثر توسط فاراگوث در 1279 ترجمه شده بود همواره از انتشار توأم با احترام فراوان در اروپا برخوردار بوده است. ویرایشی از آن توسط سیمون د کُلاینز، چاپ کننده‌ی آثار سیلویوس، معلم وسیلیوس، در خلال تحصیلات وسیلیوس در پاریس منتشر شد، و حداقل پنج ویرایش نیز در ونیز در حول و حوش دوره‌ی اقامت وسیلیوس در پادوا منتشر گردید. وسیلیوس در نامه در موضوع ریشه‌ی چینی بیان داشت که او اطلاعات مفید بسیاری برای یک کار روی داروشناسی گرد آورده است.81 غیرمحتمل است که برای این موضوع از مشاوره با الحاوی کمک نگرفته باشد، زیرا مدت‌های درازی بوده است که الحاوی مرجع داروشناسی محسوب می‌شده است.82
با این حال، یافتن مدارکی محکم دال بر این که وسیلیوس الحاوی را می‌شناخت نیاز به تحقیق بیشتر دارد. اما فرض این که او آن را می‌شناخت توضیح دهنده‌ی جنبه‌هایی از کار وسیلیوس است که مهمترین آنها شهامت او در انتقاد صریح از جالینوس است.
من نمی‌خواهم اثبات کنم که وسیلیوس قادر نبود که به این بلوغ عقلی برسد که خودش جالینوس را نقد کند بلکه بیان، این است که الحاوی مطمئناً باید با بلند همتی‌ها و نظرهای علمیِ خود وسیلیوس در حالت تشدید قرار گرفته بوده باشد. نقد بی‌باکانه‌ی رازی بر جالینوس و دیگر مؤلفین در الحاوی می‌توانست درست آن انگیزش برای جرأت کردن به شلیک کردن انتقاد خودش در بحبوحه‌ی تابوی انسان‌گرایی را به وسیلیوس داده باشد. الحاوی هم‌چنین ساختاری ویرایشی، یک الگو، برای درکنارهم گذاشتن نقد و مشاهده‌ی تجربی را به دست داد.
ابعاد غول پیکر هر دو اثر می‌تواند ما را به این اندیشه فرو برد که شاید وسیلیوس مایل بوده است با الحاوی، که ابعاد ظاهریش تشابه ذاتی با اهمیتش در سنت پزشکی داشت، به رقابت بپردازد. مهم‌تر از همه این که مباحثه‌ی الحاوی را می‌توان به مباحثه‌ی Fabrica مانند کرد. در این مقاله کوشیده‌ام نشان دهم که طریقی که جالینوس در Fabrica مورد بحث واقع می‌شود می‌تواند با طریقی که رازی دیگر مؤلفین را در الحاوی مورد بحث قرار می‌دهد مقایسه شود.
اگر وسیلیوس واقعاً الحاوی را می‌شناخت چه چیزی می‌توانست مانع او برای ارجاع دادن به آن برای مشروعیت بخشیدن به نقدش بر جالینوس شود؟ پاسخی که من می‌توانم بدهم این است که در خلال موج ضدیت با عرب، منابع عربی نمی‌توانست در حمایت از پیشرفت‌های علمی بزرگ مورد اتخاذ سند قرار گیرد. در خلال همین دوره مثال‌های دیگری از سکوت عجیب و غریب در اطراف منابع عرب در موفقیت‌های مهم وجود دارد: کوپرنیک هرگز ذکری از منبع عربی مدل‌های نجومی مهمی که به دوتایی طوسی و «لِمِ Urdi» معروف شدند به عمل نیاورد؛83 میخائیل سِروِت، هم‌شاگردی وسیلیوس در پاریس، توضیحی اولیه از گردش خون ریوی ارائه داد اما ذکری از متنی کمیاب که توسط ابن النفیس نوشته شده بود و احتمالاً منبع او بود به عمل نیاورد.84 پس می‌توان این‌گونه گفت که وسیلیوس اجازه داد خودش رازی را، در حالی که جالینوس را رد می‌کند، ستایش کند، اما این که نمی‌توانست خودش به او اتخاذ سند کند به نفع عمل انقلابی خودِ انتقاد باشد.
در این جا ما با عبارت مصطلحِ دانشورانِ ارتباطات عرب-لاتین در خلال رنسانس وانهاده می‌شویم: «نبود مدرک، مدرکی بر نبودن نیست». صرف نظر از این که نقد جالینوس در الحاوی واقعاً روی وسیلیوس اثر داشته یا نه، این حقیقت که این متون در ویرایش‌های لاتینی در دسترس بودند ما را وامی‌دارد که درک کنیم که نقد جالینوس پدیده‌ی نوی در انتشارات رنسانس نبود. نقد انجام شده توسط وسیلیوس مهم بود نه به این خاطر که جالینوس هرگز مورد نقد واقع نشده بود بلکه به این علت که وسیلیوس انسان‌گرایی بود که قبلاً متعهد به ایده‌آل‌های جنبش انسان‌گرایی، از جمله مصون از خطا دانستن جالینوس، بود.
مورد رازی در کار وسیلیوس کمک خواهد کرد که دینامیک عجیب انسان‌گرایی اوایل قرن شانزده را بهتر درک کنیم. این در توافق با مطالعات اخیر می‌باشد که انسان‌گرایی رنسانس را در پهنه‌ی وسیع‌تر تبادلات عربی-لاتینی قرار می‌دهند که به طور مناسب با پیروزی‌های سیسیل و تولِدو در قرن یازدهم شروع شد. اوایل قرن شانزدهم شاهد اوج علاقه در بین انسان‌گراهای مسیحی برای رهایی خودشان از قید رسم عرب بود. انحصارگرایی شدید انسان‌گرایی رنسانس را می‌توان با بنیادگرایی مذهبی مقایسه کرد، به این معنا که به «تقدیس چشمه‌های خالص» تا حد پوچی می‌پرداخت و به هر تلاشی برای مصالحه، با ارعاب پاسخ می‌داد. طغیان وسیلیوس برعلیه جالینوس را می‌توان به عنوان نجات خرد خودش از چنین تلقین بنیادگرایانه‌ای تلقی کرد.85
امیدوارم این نجات به سوی یک بینش علمی فراملیتی، تنها به دل‌ربایی قهرمان کالبدشناسی رنسانس بیفزاید.
منابع:
44) Adrian Wilson, ‘On the History of Disease Concepts: The Case of Pleurisy’, History of Science, 23, 3 (2000), 271–319: 293.
45) ‘Monardum, Fuchsium, Curtium et Brisottum medicorum Lutheranos in frequentissimo eruditissimorum virorum concessu appelare non puduit: quod illorum in publicis disputationibus fretus, contra ipsius de vena secanda placitum, acrius forte instarem.’ Vesalius, Epistola docens, 4–5;
«کسی که در یک جمع خیلی شلوغ از نخبه‌ترین مردان، شرم نکرد که ماناردوس فوچس، کورتیوس و بریتوس را لوتران‌هایی در بین پزشکان بنامد، زیرا من، با اتکا به اعتبار اظهارات رسمی عمومی آنها، به گونه‌ای شاید بیش از حد تند و تیز، به استنتاج او در مورد باز کردن ورید حمله کرده بودم.»
John B.de C.M. Saunders (ed.) and Charles Donald O’Malley (trans.), Andreas Vesalius Bruxellensis: The Bloodletting Letter of 1539 (New York: Henry Schuman, 1948), 41–3.
46) Vesalius, Paraphrasis, fol. 9v
47) Ibid., fol. 12r
48) Ibid., fol. 34r
49) Roth, op. cit. (note 3), 95; Saunders & O’Malley, op. cit. (note 45), 83, footnote.
50) ‘[E]ius partis, quae dolor infestat… nisi forte universus corpus sanguine plenum plethoricumque fuerit.’ Vesalius, Paraphrasis, fol. 52v.
51) ‘Hippocrates et Galenus ac alii Graeci fere omnes, affluentem flux urumque sanguinem in contrarium revellentes, atque iam in partem affluxum a locoque maxime vicino una derivantes, e directo lateris affecti venam etiam in corpore plethorico, ac inter initia opportune secant, aliter quam Araborum et eorum sequaces, quos Ἁιμοϕοβους merito quis appellaverit.’ Vesalius, Paraphrasis, fol. 52v.
52) Because of the different calendar used in that area, the issue date is given as 1537. Cushing, op. cit. (note 1), 6–6b. This gave Singer and Rabin the impression that the reprint was issued only ‘a few weeks’ after the first edition, op. cit. (note 4), xxv.
53) Max H. Fisch, ‘The Printer of Vesalius’ Fabrica’, Bulletin of the Medical Library Association, 31, 3 (1943), 240–59: 246.
54) ویلیام ایوینس، که شاید ترکیب ویژه‌ی صنعتگری و فضل و دانش اِپُرینوس را در نظر نگرفته بود موضوع سفرِ قالب‌های چوبی چاپ به باسِل را به عنوان یک راز، ترک می‌کند.
W.M. Ivins, ‘What About the Fabrica of Vesalius?’, in Samuel Waldron Lambert et al. (eds), Three Vesalian Essays to Accompany the Icones Anatomicae of 1934 (New York: Macmillan, 1952), 43–99.
55) ‘[Q]uum nulla diuinis Italorum ingeniis Galenum magis colant et venerentur, id quod vel ipsius operum editione abunde probarunt: etiam si Arabes interim non penitus contemnant, ex medicinae candidatorum manibus neutiquam excutiendos.’ Vesalius, Radicis Chynae decocti, 28 [translation by the author].
56) Singer and Rabin, op. cit. (note 4), 21.
57) Ibid., 43.
58) ‘Quid obstiterit obsecro, quo minus fide tenendum sit, Hippocratem brevitatis studiosissimum ita locutum, uti et apud Graecorum et Arabum plerosque, et in omnibus nobis hodie receptissimum est? Nam Galenus alioquin perpetuo se ipsum explicans, Paulus, Aëtius, Alexander, Oribasius, Rhazes, Avicenna et caetera Arabum cohors, venam axillarem, communem, humerariam secandam subinde hortantur, non adiicientes dextram, quum eam tamen aperiri certissimo velint. At quum ex sinistra aliquam secandam praescribunt, nunquam non sinistri cubiti, aut pedis sinistri adiicunt.’ Vesalius, Epistola docens, 65, Saunders and O’Malley (trans.), op. cit. (note 45), 83.
59) ‘Mansoremque Persiae regem (sub quo Arabes nobis adhuc cum Graecis meritos familiares vigebant)…’ Andreas Vesalius: De humani corporis fabrica libri septem, facs. of 1543 edn, (Nieuwendijk: De Forel, 1975) [hereafter Vesalius, Fabrica], fol. 2r.; this and all subsequent translations are from W.F. Richardson, Andreas Vesalius: On the Fabric of the Human Body: A Translation of De Humani Corporis Fabrica Libri Septem, 5 vols, (San Fransisco: Norman Publishing 1998), Vol. 1, xlvii.
ریچاردسون نمی‌تواند رازی را به عنوان پزشک المنصور شناسایی کند و پیشنهاد می‌کند که وسیلیوس، وقتی «به ویژه از دانشور ایرانی، ابن سینا» حرف می‌زند، از یک «گاه‌شناسی کشسان» استفاده می‌کند.
Talking of ‘especially the Persian scholar Avicenna’ [c.980–1037], idem, xlvii, footnote 4.
60) ‘[I]d quod tamen hodie apud Indos maxime reges exercent, Persae haereditario iure suis liberis perinde ac quondam tota Asclepiadum ars tradunt, Thraces cum plerisque nationibus summe colunt ac venerantur. ea artis parte propemodum neglecta …’ Vesalius, Fabrica, ibid., fol. 2v., xlvii.
61) ‘[N]escio quis rabula Germanicem est praefatus, et praeter meritum in Avicennam reliquosque Arabes blaterans…’ Ibid., lxi.
62) See Figure 3.
63) ‘Quod vero attinet ad Annotationes, quae in ingens volumen excreverant, illae cum integra in decem libros Rhazes ad Almansorem regem paraphrasi, multo diligentius quam illa quae in nonum librum prostat a me conscripta, et libri cuiusdam de medicamentorum formulis apparatu (in cuius materiam multa meo iudicio non inutilia congesseram) una die mihi interierunt, cum omnibus Galeni libris, quibus ego in discenda anatome usus eram, quosque, ut sit, varie commaculaveram. Quum enim aulam aditurus, Italiam relinquerem, atque illi quos nosti medici, de meis libris omnibusque quae hodie promovendis studiis eduntur, apud Caesarem, et alios quosdam magnates pessimam fecissent censuram, ea omnia (in posterum manus facile a scribendo cohibiturus) cremavi: etsi non semel interim, eius petulantiae me penituerit, meque amicorum, qui aderant, monitis non stetisse, doluerim. Quanquam de Annotationibus eo nomine non mediocriter gaudeam, quod nulla eas emittendi cupido (etsi ad manum essent) me capere debeat, quum facile augurari possim, quam illae mihi omnes infestos reddidissent, si modo tam pauca, quae casu in meos libros Galeni placitis pugnantia irrepserunt, adeo multis stomachum commoverint, totque Galeno patrocinando, annis tribus, imo ante meorum librorum editionem, sese accinxerint: qui tandem semel opinor, tanto hiatu apparata, studiosis communicabunt, et non brevi duntaxat epistola, calumniis turgida, citra locorum omnium explicationem, prodibunt. De Galeni libris nihil doleo, quum illi in eorum manus forte pervenissent, qui male a bene in marginibus scripta, haud valuissent distinguere. Es enim opinor, haud ignarus quam multa in scholis sub praeceptoribus, aut quum primum aliquid legimus, in librorum marginibus scribere solemus, quae postea videntur nobis ineptissima, et ridicula. Ego ex me vel inde coniecturam facere possum, quod Galeni librum de Ossibus vel ter studiosis praelegerim, priusquam mendam aliquam Galeni annotare ausus fluissem: quum tamem nunc satis nequeam mirari meam stupiditatem, qui, quae scribebantur, tam parum assequerer, et ipse meis oculis ita imponerem. Quia vero in paraphrasi paranda plurimum oblectatus eram, in Arabum cum Galeno caeterisque Graecis in iis artis partibus, quas Rhazes singulis libris pertractabat, collatione, illam mihi periisse graviter fero: vel avi mei Everardi nomine, cuius in eos Rhazes libros non indoctam habeo commentationem…’ Vesalius, Radicis Chynae decocti, 195–6 [translated by the author].
64) A.M. Mokhtar, ‘Rhases Contra Galenum: Die Galenkritik in den ersten zwanzig Büchern des “Continens” von Ibn-ar-Rāzī ‘(unpublished PhD thesis: Friedrichs-Wilhelms-Universität, 1969), 17.
65) به بیان نانسی سیرایسی «رازی در اثری که تحت عنوان المنصور شناخته شد، کمتر دُگم و بیشتر دارای جهت‌گیری بالینی ظاهر گردید؛ در مشی این اثر، کار او اساساً تجربی و حاوی اطلاعات زیادی از تجربیات خودش بود.»
Nancy Siriasi, Medieval and Early Renaissance Medicine: An Introduction to Knowledge and Practice (Chicago, IL: University of Chicago Press, 1990), 12.
66)
احمد محمد مختار، در 1969، سیاهه‌ای از سی و یک مثال از الحاوی عربی ارائه داد که در آنها رازی به تصحیح جالینوس می‌پردازد:
Ahmad Mohammed Mokhtar, in 1969, presented an inventory of thirty-one instances from the Arabic Continens where Rhazes corrects Galen: Mokhtar, op. cit., (note 64).
ویرایش عربی کامل تحت عنوان زیر منتشر شد:
Abi Bakr Muhammad b. Zakariyya al-Rāzī, al-Ḧāwī al-kabīr fī al-Ṭibb, 23 vols (Hyderabad : Da’irat al-Ma’arif al-‘Uthmaniyya, 1955–79) [hereafter Ḧāwī Hyderabad].
ترجمه‌ای انگلیسی از پنج فصل اول کتاب اول در جِنیفر اِس بریسون تحت این عنوان منتشر شده است:
Jennifer S. Bryson, The Kitāb al-Ḧāwī of Rāzī (ca. 900 AD): book one of the Ḧāwī on brain, nerve, and mental disorders : studies in the transmission of medical texts from Greek into Arabic into Latin. (Ann Arbor: University of Michigan Dissertation Services, 2001); 230–73.
67) مختار به نوعی جویای این نبود که تا چه میزانی مباحث انتقادی در مورد جالینوس در ترجمه‌های الحاوی هنوز موجود بود. شاید بدون اطلاع از تقدیر وسیلیوس از رازی، متأسفانه او حتی بیان می‌کند:
‘Es wäre… falsch, bei der arabischen Galenkritik nach Erscheinungen zu suchen, die das Abrücken von Galen auch im Abendland erhellen können’. Mokhtar, op. cit. (note 64), 9.
اُوسِی تِمکین تصدیق نمود که او از پایان نامه‌ی مختار آن‌قدر دیر مطلع شد که نتوانست آن را به طور کامل در موضوع الحاوی انعکاس دهد:
Rise and Decline of a Medical Philosophy (Ithaca, NY: Cornell University Press, 1973), 73–4, 122.
من به مطالعات جدیدتری برخورد نکرده‌ام که در آنها عبارت‌هایی در موضوع جالینوس در الحاوی لاتینی مورد بحث واقع شده باشد.
68) Rhazes, Continens Rasis: quisquis es qui antiquiores… , 2 vols (Venice: Ottiovano Scoto, 1529). Leiden University Library obj. nrs. 631 A 11–1 and 2 [hereafter Rhazes, Continens]. See Figure 4.
69) ‘[I]ntestina et vesica expellunt eorum superfluitates virtute musculorum. Et dico quod Galienus [sic] dixit in eodem libro memorando: quia vesica caret musculis restringentibus ipsam et virtute sua naturali expellit urinam: veruntamen in ore vesicae sunt musculi retinentes urinam: et testatur ibi. Galienus [dixit] quod exitus urinae in sanis est cum musculus existens in ore vesicae quiescit ab operatione sua et tunc vesica exercet suas operationes. Et operatio vesicae est operatio naturalis et non voluntaria et virtute sua expulsiva naturali expellit nocivum. Et dixit similiter in fine memorati libri quod vesica expellit quod est in ea cum relaxant musculi eorum propria voluntate et congregat quod est in ea et tenet quod est in ea. Dico ego quod licet in his verbis videatur varietas: tamen non est. Quia possibile est narrationem suam esse quod virtute musculorum fit expulsio et non coopertorio vesicae et pudici et similiter virtute etiam musculorum membrorum iuvantium ipsos ad comprimendum et sicut sunt diafragma et musculi hypochondriorum vel mirach.’ Rhazes, Continens, fol. 1a, left column, line 17 from below; cf. Mokhtar, op. cit. (note 64), 26 and Ḧāwī Hyderabad, op. cit. (note 66), Vol I, 4–5.
70) ‘Et in quarto membrorum dolentium: dixit Galienus cum accedit laesio posteriori cellulae cerebri si medietati eius eveniat facit paralysim medietati corporis si vero toti contingat facit apoplexiam: atque haec verba medietatis paralysis indigent expositionem: quia cum corrumpitur compositio medietatis cerebri et non cellurarum nervi et spinalis medulla orta ab eo patietur. Fortificavit haec verba Galienus in quarto eiusdem libri sui: et immo recurrendum est ad ipsum: atque nos iam videmus patientem paralysim in uno latere: et eius facies ex illo latere non erat laesa: et haec verba destruunt praecedentia et mirum.’ Rhazes, Continens, fol. 2a.
71) ‘Et dixit Galienus quod quidam habuit caput medefactum a pluvia: et infrigidatus est forti frigiditate ita quod amisit sensum cutis capitis sui. Et medici calefaciebant ipsam cutim. Et, quia cognovi quod cutis capitis recepit sensum a quattuor nervis exeuntibus a primis spondilibus spondilium dorsi, curavi eundem locum et convaluit. Et dico quod hic morbus fuit in his locis: non tamen in locis in quibus est ortus nervorum. Et ideo praemeditandum est in his.’ Ibid., fol. 1a, last line to fol. 1b, first 5 lines
72) I searched the Latin Continens for the passages from the Arabic edition mentioned by Mokhtar, op. cit. (note 64).
73) ‘Dixit Galienus in primo libro membrorum dolentium: (…) Si in egestione emissa fuerit cicatrix ulceris, si dolor fuerit superior penes stomachum, si fuerit in anteriori parte pectoris in mirach: ulcus erit in stomacho. Sed si fuerit in parte posteriori, ulcus erit in meri. Quod si ex assumptione synapis et silium dolor fuerit, ulcus erit in ore stomachi. Sed si fuerit in inferiori parte stomachi, dolor erit in meatu eius ad pectus. Dico hoc est peccatum quam si ulcus fuerit in meri habebit dolorem punctivum hora deglutionis antequam perveniet multum ad inferiora. Sed si fuerit in ore stomachi habebit dolorem tempore quo perveniet ad loca propinqua pectoris. Sed si fuerit in stomacho omnino not sentietur: aut sentietur post longum tempus. Sed si in meatu deglutionis non sentientur.’ Rhazes, Continens, fol. 95b; cf. Mokhtar, op. cit. (note 64), 48 and Ḧāwī Hyderabad, op. cit. (note 66), Vol. v, 22–3.
74) ‘[Dixit Galienus:] Conferunt apostemati aurium pinguedines cum hoc medicamine proprie si superponuntur ei et pinguedines sunt ut pinguedines anatis et gallinae. Sed ego credo quod si facta fuerit huiusmodi compositio licet mitiget dolorem non erit laudabilis finis Unde non est utendum mihi eis nisi in vehementi dolore post minutionem et laxationem. Et post illud utendum est scief memithae et aceto’. Rhazes, ibid., fol. 47a, second column, line 17 from below. cf. Mokhtar, ibid., 32 and Ḧāwī Hyderabad, ibid. Vol. iii, 6–7.
75) ‘Dixit Galienus in tertio capitulo Megategni: Quotiens in capite musculi accidit vulnus: aut morsus aut punctura et sequitur qui non medicinatur cum aliquo faciente ad spasmum opus erit quod incidatur ipse musculus per latitudinem, ut inde tollatur idem spasmus et deficiat effectus ipsius musculi. Dixit et similiter quotiens accidit in musculo morsus aut punctura: opus est ut secetur. Si vero videris patientem proximum esse ad patiendum spasmum aut alterationem mentis ex causa praedicta: quoniam duae passiones hae sunt difficilis receptionis curae. Et incipiendum est totum id quantum in canone usque nunc. Est et nulla fiat incisio musculi: nisi quando curae non erunt conferentes’. Rhazes, ibid., Vol. ii, fol. 264b, first column, fifth line from below, until second column, line 9; cf. Mokhtar, ibid., 64 and Ḧāwī Hyderabad, ibid. Vol. 12[ditto], 151–2.
76) ‘Galenus itaque ventriculum in medio corporis collocatum asserit: quod plerique dissectionum professores ab ipso mutuati, non simpliciter enunciant, verum hunc secundum omnes positionis differentias ad amussim mediam sedem, instar communis omnium partium officinae adeptum asserunt, perfunctorie admodum in hominis proportione metienda versati.’ Vesalius, Fabrica op. cit. (note 59), 389, in Richardson op. cit. (note 59), Vol. V, 63.
77) ‘Septem haec ossa (…). Horum connexus cartilaginis interventu interdum tam laxe perficitur, ut a vertebrarum compage modice differat: est tamen is connexus ad symphysim seu unionem ita referendus, ut appendicum cum suis ossibus connexus. nisi quod hunc connexum etiam in admodum decripitis bobus est cernere. Unde etiam Galenum in libro de Ossibus miror, qui pectoris ossa synarthrosi scripserit committi …’ Ibid., 91, Vol. I, 213.
78) ‘Galenus nanque ab elephantis corde, ac quopiam suorum familiarium os eximiae magnitudinis exectum prodidit: et grandium quidem animalium cordibus os, minorum verorum cartilaginem ascribit. Ego autem hactenus, uti in nullo corde, ita neque in humano exquisitum os repperi, eamque sede, qua Galenus cordis os constituit, substantiam observo cartilagineam, quae mea quidem fententia nihil est aliud, quam magnae arteriae et venae arterialis radices ac corde principium ducentes.’ Ibid., Vol. I, 219.
79) ‘Porro mamillas homini elatius, caeteris vero animantibus humilius ex Aristotelis et Galeni aliorumque philosophorum et medicorum suffragio collocatas esse propter alimenti, aut ut ipsi dicunt, excrementi quod in lac convertendum erat, penuriam: non omni ex parte sanum esse arbitror.’ Ibid., 545, Vol. V, 206.
80) ‘Neque satis assequor, quid Galenus sibi velit, quando intestinis, ipsique adeo mesenterio venas offerri testatur in iecur non terminatas: et dum alibi, a cava intestinis ramos quosdam propagari commemorat, quod sane falsissimum esse vel sectio ipsa luce clarius tibi demonstrabit.’ Ibid., Vol. V, 103
81) ‘[L]ibri cuiusdam de medicamentorum formulis apparatu (in cuius materiam multa meo iudicio non inutilia congesseram)…’ Vesalius, Radicis Chynae decocti, 195.
82) Campbell, op. cit. (note 8), 68.
83) George Saliba, Rethinking the Roots of Modern Science: Arabic Scientific Manuscripts in European Libraries (Georgetown: Center for Contemporary Arab Studies, Georgetown University, 1999). Copernicus’ relationship with Arabic works is thoroughly investigated by Saliba. He discusses the example of the pulmonary circulation of the blood on page 7.
84) For a thorough discussion of Michael Servet, see Schacht, op. cit. (note 28).
Vesalius’ slowly shifting paradigm on the holes in the heart septum has before been compared to religion. H.S. Versnel, Ter unus: Isis, Dionysos, Hermes: Three Studies in Henotheism (Leiden: Brill, 1990), 10.